سه شنبه مورخ 91/10/05
گل پسرم سلام ديروز از سر کار برگشتم ديدم خونه مامان مريم خوابيدي و منم با بابات رفتيم بيرون ( البته عذاب وجدان گرفتم که چرا تنهات گذاشتم) بعد مامان مريم بهمون زنگ زد و شما در حال گريه بودي و بهت گفتم زودي بر مي گرديم. و زود زود اومديم دنبالت . بعدم با بابا رفتيم گشتيم و اومديم خونه تا ساعت 8 تنها بوديم و بابايي اومد .جديداً به بابات مي گي : باباززا « بابا رضا» خاله زهرا اومدند خونه ما البته با امير حسين . خيلي خوب باهم بازي مي کردين و آخرهاش يکم با هم دعواتون شد و به نسبت خيلي خيلي خوب بازي کردين. خوش گذشت منم کلي خوشحال شدم.بعد امير حسين با گريه رفت چون مي خواست خونه ما بمونه . شما ه...
نویسنده :
مامان الهه
11:52